از هر دری سخن

گشت زیبایت صفای دلم گردید زمانی که از خود و بودن خود رمیده بودم . اندیشدن به تو آرام می سازدم .

از هر دری سخن

گشت زیبایت صفای دلم گردید زمانی که از خود و بودن خود رمیده بودم . اندیشدن به تو آرام می سازدم .

فراموش می شوم



فراموش می شوم

چون فرزندی که

بیداری های مادرش را به یاد نمی آورد

و انکار می کند کودکیش را


فراموش می شوم

همچون روزهای خوش زندگی

که از یادها می رود


فراموش می شوم

اما فراموش نمی کنم

که روزها پشت پنجره

به امید تابیدن مهرت

لحظه ها را شمردم


که به امید باریدن لطفت

دست ها را بر آسمان دوختم


که به شکرانه ی سلامتت

رازها کردم


من فراموش می شوم...



نظرات 6 + ارسال نظر
ستوده جمعه 21 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 07:37 ب.ظ http://sootoodeh.blogsky.com

سلام مهستی جان خیلی وقته اینجا نیومدم .
ولی فراموشت نکردم خوبی عزیزم .

سلام عزیزم

منظورم شما دوستان وبلاگی نبودید .

خوشحالم کردی .

مهرداد یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:39 ب.ظ http://kahkashan51

راز ها دارم با خود !
اما نیازم ،
لحظه ای دیدار توست .!
.........سلام مهستی عزیز
باران نزدیک است
کافیست دستانت را بالا ببری ، هیچ کس از خوان آسمان بی بهره نمیماند.
موفق باشی.....

سلام برادر .

چه عجب قدم رنجه نمودید .

ویس سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 05:00 ب.ظ http://lahzehayenab.blogsky.com

سلام دوست من. شعر بسیار خوبی بود.زبان دل .

به امید تابیدن مهرت ، لحظه ها را شمردم ، عالی بود.

سلام ویس عزیز

متاسفانه بله .

ما در حال فراموش شدنیم و خودمان خبر نداریم .

ممنون از حضورت .

مسافر چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:14 ب.ظ

نمی دانم در کجای خاک های خونین خاوران خفته ای مادر؛
فقط می دانم که بی تو دلتنگم ...
جهانیان بدانند و وجدان های خفته بیدار می شوند و همه مادران را بر روی چشمان خود قرار خواهند داد
مادر چگونه از من میخواهی که لبخند بر لبان داشته باشم وقتی که اینجا همه چیز دروغ است و ریا


درود بر تو عزیز
ممنون که باز کلبه من سر زدی
به امید سلامتی همه مادران خوب من که خیلی دلم تنگشه...

سلام دوست عزیز

از شما هم ممنونم .

پرنده مهاجر شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:40 ق.ظ http://mantolove1385.blogsky.com

سلام

ممنون که بهم سر میزنی


چه کنم

به گفته مامانم آدم بشو نیستم

باز هم ممنون

خواهش.
ناقابل بود .

مسافر چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 03:22 ب.ظ

سلام
ایکاش این نعمت فراموشی شامل حال ما هم میشد که بتوانیم گاهی خود را فراموش کنیم
یکبار تنهائیم را با کسی تقسیم کردم
اما
تنها تر از همیشه شدم و هیچوقت نمیتوانم فراموش کنم فراموش شدنم را

سلام برادر

متاسفانه همیشه خوبی ها و خوشی ها خیلی زود فراموش میشن ...

غصه نخورید . امید که درست شه .

ممنون از حضورت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد