از هر دری سخن

گشت زیبایت صفای دلم گردید زمانی که از خود و بودن خود رمیده بودم . اندیشدن به تو آرام می سازدم .

از هر دری سخن

گشت زیبایت صفای دلم گردید زمانی که از خود و بودن خود رمیده بودم . اندیشدن به تو آرام می سازدم .

دوستان خوبم سلام .


من هستم ولی خسته ، دلگیر با آرزوهایی بر دل.

کمی مهلت می خوام . دوباره خودم رو گم کردم . بازم نمی دونم چی از زندگیم می خوام .

می دونم ولی دیگران فکر می کنن نمی دونم .

مجبورم چند صباحی رو برای دیگران با فکر اونها زندگی کنم . من فرصت می خوام .

باید تنها باشم شاید دوباره خودم رو پیدا کنم...